command line

here is our command line

command line

here is our command line

تاپاله !!!

دیدی دیدینگ !!! و بالاخره ... پسته علیرضا خاکی !

این یه داستانه واقعیه که اتفاق افتاده ،

تاجایی که تونستم خلاصش کردم ، اما بازم خیلی طولانیه ،

اگه میخواین مارو بشناسین و با کارامون آشنا شین بخونینش ...





قبل از هر چیز باید شخصیته اصلیه داستانو بهتون معرفی کنم :


اکثره  بازدید کننده هایه اینجا دانش آموزن ، اگرم نباشن قبلا بودن ، همتون میدونین که تو هر کلاسی موجوداتی هستن که کارشون انتشاره پارازیت به بقیه ی دانش آموزاست ، شهید سلطانی هم ازین ویژگی مستثنا نیست و کسی که این پست درموردش نوشته شده یکی از همین افراده ، ایشون فردی بسیار حال بهم زن ، با صورتی جوش جوشی :& و اندامی نا به هنجار هستن که فعالیت هایی همچون آنتنینگ ، خودشیرینینگ (پیش معاونا و معلما) ، شررر گفتن ، اعصاب خورد کردن ، تقلب کردن و ... کاره هر روزشون تویه مدرسه بود ، و همینطور که میدونین کسی که چنین کارهایی میکنه به شخصیتی منفور بینه بقیه ی دانش آموزایه کلاس تبدیل میشه ، منم همیشه تاپاله صداش میکنم ! :))


چند وقت پیش هم میخواست امیرو با موبایل و اس ام اس بازی سره کار بذاره ولی نمیدونست که اذیت کردنه اعضای فمیلی تری عواقبه ناخوشی داره براش !!!....


اواسطه فروردینو یکی دو هقته قبل از بهمن (همایش سالانه ی همسایه ها) بود که از امیر خواست از خواهرایه همسایه واسش شماره ی یه دختر جور کنه ، همون موقع بود که با امیر تصمیم گرفتیم یه درسه درستو حسابی بهش بدیم ، بعد از چند روز که بهمن برگزار شد یکی از دخترای اونورو تو مدرسشون به تاپاله نشون دادیم (البته همه چی از قبل با خواهرای فرزانی هماهنگ شده بود ) ، آقایه تاپاله هم پسند کردن !!! بعدشم امیر شماره ی یه سیم کارتو که دسته من بود بهش داد ، اونم شروع کرد به اس دادن ، ازونجایی که ما عمریه تو این کاراییم و با اخلاقیاته دختر خانوما کاملا آشنا هستیم یه جوری بهش اس میدادم که اصلا شک نکرد ، خلاصه یه مدت گذشتو دیگه من طوری جلوه میدادم که مثلا ازش خوشم اومده ! میدونستم همین روزاست که بخواد زنگ بزنه ، پس باید یه صدایه دختر جور میکردم ، اگه میخواستم خودم حرف بزنم ممکن بود بفهمه ، به ریسکش نمی ارزید ، پس تصمیم گرفتم سیمو بدم به یکی دیگه ، دوروبرم هم که دختر کم نبود ، پس یه دونه خاصشو انتخاب کردمو سیمو دادم بهش ، یه مدت سیم دسته اون بود ، باهاش حرفم زده بودو آقایه تاپاله هم دیگه تو کونش عروسی گرفته بود که طرف واقعا یکی از دخترایه فرزانگانه !!!  (البته تو این مدت خانومه x چند تا سوتی هم داده بودن ولی تاپاله اینقد تو فضا بود که اصلا چیزی نفهمیده بود ! )


دوباره سیم اومد دسته خودم ، دیگه نمیزنگید ، میدونید چرا ؟ آخه این بشر اینقد بدبخته که مامانش گوشیشو ازش گرفته بودو یواشکی یه گوشیه دیگه خریده بود (این واسه یه پسر خیلی بده که مامانش ازش گوشیشو بگیره ) ، جالبیش اینه که از ترسه مامانش حتی گوشیشو خونه هم نمیبرد ! فقط مواقعی که تو کلاس زبان بود گوشیش دستش بود ، بدشم میداد به یکی از هم کلاسیاش تا جلسه ی بعد واسش دوباره بیارتش ! منم بهونم این بود که تو وقتی روشنی من تو خونمونمو نمیتونم حرف بزنم ، پس فقط اس میداد ، منم جوابشو میدادم ، هر وقت باهاش اس بازی میکردم از خنده دل درد میگرفتم ، بعضی وقتا هم دلم براش میسوخت که چقد بدبخته ولی دوباره یاده ان بازیهاش میافتادم و ازش نفرت پیدا میکردم ...


گذشتو گذشتو گذشت تا تقریبا شد اواخره تیر (یعنی تقریبا سه ماه) ، تو کلاسا باهاش تریپه دوستی برداشته بودمو هرچی بین خودشو دوس دخترش (که خودم بودم !) میگذشتو میومد واسم تعریف میکرد ! گاهی اوقات هم مشاوره میخواست :)) منم بهش میگفتم چیکار کنه :دی ، بینه همین حرفامون هم بهش میگفتم که خیلی بدبختیو مامانتو راضی کن گوشیتو بده بهتو ...


خلاصه همین حرفایه من بود که رفتو هرجوری که بود گوشیشو از مامانش گرفت ، اما اینجا یه مشکلی پیش میومد : حالا اون کله شبانه روزو میتونست باهام در ارتباط باشه و اگه زنگ میزد باید صدایه دختر میشنوید ، اول خواستم سیمو دوباره بدم به یکی ، بعد دیدم ممکنه ایندفعه بفهمه ، بدشم ، دیگه خیلی وقت بودو باید سرتهشو هم میاوردم ، حالا اگه شما جایه من بودین چیکار میکردید ؟!! هیچ بهونه ای واسه حرف نزدن نمیتونستم بیارمو دیر یا زور گندش در میومد ، پس تصمیم گرفتم سیمو خاموش کنم ، تقریبا یه هفته ای خاموش بودم ، بدبخت داشت دیوونه میشد !!! هر روز به منو امیر التماس میکرد که به بچه هایه فرزانگان بگیم که بهش بگن روشن کنه !!! تا اینکه روشن کردمو بهش اس دادم ، یه چیزی تو این مایه ها :


- سلام علیرضا جان ، خوبی ؟ من گوشیم ترکیده بود الان دارم با گوشیه مامانم بهت اس میدم ، ...


(مثله اینکه خانومه x با یه سیمه دیگه هم بهش اس داده بود ، تو این یه هفته که من خاموش بودم به اون سیم زنگ زده بود ، اونم گفته بود من اصلا شمارو نمیشناسم ، تاپاله به ما گفته بود باهاش بهم زدم ، سیمشو خاموش کرده به اون یکی هم که زنگ زدم خودشو زد به اون راه ...)


بعد از اس ام اسی که بهش دادم زنگ زدم بهم (به خودم !!!) :


- فرید (فلانی) اس داده ...

- مگه نگفتی باهاش بهم زدی ؟

- آره ، ولی الان که اس داده انگار از هیچی خبر نداره ...

- خاب ازش بپرس ببین چی میگه

- باشه ، خدافظ ...


ازم (یعنی از دوس دخترش !) پرسیدو به روشه خودم قانعش کردم ...

بعدشم باهاش قرار گذاشتم ، تقریبا اس هامون اینا بود :


- علیرضا من یه کاره بدی کردم ، بگم ؟؟؟

- بگو

- من امروز با چند تا از دوستام قرار گذاشتم که با دوس پسرامون بریم بیرون ...

- من الان باید بفهمم ؟

- گفتم که ، گوشی نداشتم وگرنه زودتر بهت میگفتم ، بدشم ، یه جورایی کل کل شد ، میخوایم پزه دوس پسرامونو به هم بدیم ، میای ؟

- آره میام ...


همینطور که داشت اس میداد بهم زنگ میزدو سوال میکرد که چی جوابشو بدم ! بعد از این اس بهش گفتم :


- تو تاحالا ندیدیش ، درسته ؟

- آره

- اونوقت به دوستاش گفته تاحالا همو ندیدین یا نگفته ؟

- نمیدونم !

- بپرس ازش


(خیلی حال میداد ! خودم بهش میگفتم چی بهم اس بده ، خودمم جوابشو میدادم :دی )

اس داد :


- به دوستات گفتی تاحالا منو ندیدی ؟

- نه ، مثلا منو تو از عید باهمیمو همو زیاد دیدیم ! اصلا غیره طبیعی برخورد نباید بکنی ، باشه ؟

- ...


(نکته ی جالب اینه که وقتی از تیپو هیکلش پرسیدم ، گفت : بدنم ، متوسطه رو به خوبه ، قدمم متوسط !!! آخه یکی نیست بگه : بشکه ، اگه تو متوسط باشی که من شیلنگم !!!)


بهش گفتم ساعته 8 تو پارک باشه ، از 5 رفته بود !!! (به اینم توجه داشته باشین که اصلا امکان نداشت نیاد سره قرارو ما بریمو ضایع شیم ، چون بهم زنگ زدو گفت که تو پارکه ...)


اگه یادتون باشه بهش گفته بودم که دارم با گوشیه مامانم بهت اس میدم ، پس آخرین اس رو که بهش دادم توش نوشتم :


- علیرضا من دارم راه میفتم ، یه ذره زودتر میام که قبل از بقیه همو ببینیم ، باید گوشیه مامانمو بدم بهش ، پس همونجایی که گفتم باش تا پیدات کنم ، خدافظ ...


بنابراین کاری جز انتظار نمیتونست بکنه ...

قرار بود با بچه ها بریمو به خنده ببندیمش !!! که بچه ها نیومدنو فقط منو امیرو سپهر رفتیم سره قرار ، متاسفانه امیر دوربینش شارژ نداشتو ما سه تا با دو تا دوربین دو ساعتیو از زوایای مختلف ازش فیلم گرفتیم ...

بعد بهش زنگ زدم :

- سلام ، دیدیش ؟

- نه بابا ، فک کنم دختره مارو کاشته

- الان پارکی هنوز ؟

- آره

- من نزدیکه پارکم ، بمون تا بیام ببینمت

- باشه ...


تقریبا یه ساعتی هم اینجوری معطلش کردیم ، هی زنگ میزد میگفت کجایی ؟ میگفتم فلان جایه پارک ، میومد منو نمیدید ، دوباره میزنگید : کجایی ؟ آدرسه اون سره دیگه ی پارکو میدادم !!!

خلاصه که دوسه دوری پارک رو دور زد تا اینکه خودمو بهش نشون دادم :


- سلام ، خوبی ؟

- سلام

...

- چی شد ؟ دختره نیومد ؟

- نه بابا ، مثه اینکه سرکار بودم !

- زنگ میزنی بهش چی میگه ؟

- خاموشه

...

- چجوری مامانتو پیچوندی ؟

- بهش گفتم میخوام برم مسجد نذر دارم !!!

- باور کرد ؟!!!!!!!!

- فک نکنم ، الان زنگ زد صدایه این شهره بازیو شنید گفت : عجب مسجدیه !!! کی میای ؟ گفتم هنوز نذرم مونده ...

...

- تا کی هستی ؟

- کم کم باید برم

- پس من زنگ بزنم بگم امیر بیاد

...

- سلام امیر ، خوبی ؟ خونه ای ؟ (میدونستم داره ازمون فیلم میگیره)

- ...

- من خانواده ام ، با خاکی ، میای ؟

- آره

- ... پس داری میای سره راهت بگیر ،

- ... 

- آره ، بگیرو بیا (فهمید که منظورم این بود که هم زمان با فیلم گرفتن بیاین)


اینجاست که داستان به اوجه خودش میرسه !!! من داشتم با تاپاله حرف میزدمو امیرو سپهر تو فاصله ی دو متری از پشته سرش داشتن ازش فیلم میگرفتن !!! 

گفتم :


- یه زنگه دیگه به این دختره بزن ببینیم چی میشه !

- خاموشه بابا

- حالا تو بزن ...


(قبل از اینکه بیام پیشش خطو روشن کرده بودم )


زنگ زد ! گوشیمو بهش نشون دادم ! نوشته بود خاکی !!! هنوزم نفهمیده بود داستان چیه !!! برداشتم گفتم الو ، سلام !!! و بعدشم با صدایه خنده ی امیرو سپهر فهمید که داشتن ازش فیلم میگرفتن !!! تازه فهمید دوس دخترش کی بوده ! هیچی نگفت ! سرشو انداخت پایین رفت خونشون !!! 


_________________________________


Arguments :

1. ببین خاکی ، یادته چه کارایی میکردی ؟ چقد اعصابمونو خورد میکردی ؟ حالا با این قضیه بی حساب شدیم ، دیگه ادامه نده که بازم ...

2. اگه پررو بازی در بیاری کلیپتو اس ام اس هایه عاشقانت میاد رو نت ، پس دهنتو ببند ...

3. بازدید کنندگانه عزیز ، منو متهم نکنید ، اگه جایه ما بودینو میشناختینش حتما بهمون حق میدادین که این کارو باهاش بکنیم ...

4. نکته ی جالب اینه که تو این مدته سه ماهه نه تنها یک ریال شارژمو واسه جنابه تاپاله هدر ندادم ، بلکه کیلو کیلو ازش شارژ میگرفتمو میفرستادم واسه خطه خودم !

5. از خواهرانی که دز این امر ما را یاری فرمودند کماله سپاس را داریم .

6. اصلا بعید نیست که کسانی هم بخواهند ما را ...

7. بنده تخصصم اذیت کردنه دخترایه بده ولی اینم یکی از تجاربم در مورده پسرا بود ...

8. سعی بر اذیت کردنه اعضای فمیلی تری نکنین وگرنه یه چی تو این مایه ها در انتظارتونه ...

9. یکی دو روز بعد از قرار میخواستم این پستو بذارم ، کلی هم نوشته بودم ، ازینی که الان نوشتم خیلی بهتر شده بود ، ولی یهو همش پرید ، منم بی خیالش شده بودم تا الان ...

10. خیلی خلاصه کردم ، پس کاملا طبیعیه که براتون سوال پیش بیاد ، میتونین بپرسین ...

11. ازش یه عکس دارم که ماله تقریبا یک سالو دو ماهه پیشه ، بد نیست قیافشو ببینید :

      با تاپالو دوستان !!!

12. معروف شدم رفت !!! سه نفر تو آحرین پستشون اسمه منو نوشتن ! :

      شبنم ، آریان و نیلو ... :دی

نظرات 38 + ارسال نظر
Quit girl 28 مرداد 1389 ساعت 17:22 http://stopazad.blogfa.com

awwwwwwwwwwwwwwwwal!
hanooz posto nakhoondam!
goftam awal sham badan mikhoonam!

Quit girl 28 مرداد 1389 ساعت 17:32


vaaaaaaaay
ajab kari kardin!
shans avordin azin pesara naboode ke dam be deyghe cheket kone!
rasti karetoon smsi tamoom shod?
migam ye teste bardari bede

فرید: نمیتونست چک کنه ، موبایل همیشه نداشت ...
من عادت ندارم وقتی کسی بهم چیزی میگه جوابشو بدم ،
اینجور مواقع گریه میکنم !

Ary@n 28 مرداد 1389 ساعت 17:58 http://www.endless-way.blogsky.com

عالی بود! یعنی با این کارت گل کاشتی! البته ما که تو جریان بودیم.
حرفه مون با هم یکیه! میتونی در مورد سوابقم بپرسی!!!!!

فرید : ولی اینجور که میگن همین آقایه خاکی شما رو هم سره کار گذاشته ، ها ؟!!

شبنم 28 مرداد 1389 ساعت 18:01 http://seven-stones.blogsky.com

ای بابا داداشی
میگم بیکاریا
ولی سر کار گذاشتن خیلی حال میده
اونی که واسه من تعریف کرده بودی باحال تر بود

فرید : بیکار که هستم ، کدومو میگی ؟

شبنم 28 مرداد 1389 ساعت 18:03 http://seven-stones.blogsky.com

فک کنم یه بار آریانو میخواستیم سر کار بذاریم
که دوستت نذاشت ؟ آره داداشی ؟

فرید : آره ، امیر کلا کارش سوتی دادنه ...

شبنم 28 مرداد 1389 ساعت 18:16 http://seven-stones.blogsky.com

چند تا واسه من تعریف کردی
توش کلی سوتی داده بودید ولی طرف نگرفته بود

شبنم 28 مرداد 1389 ساعت 18:19 http://seven-stones.blogsky.com

پسر عمو اولین نفر که سر کار گذاشتم فک کنم خودت بودی
عصبانی شده بودی
اون موقع بچه مثبت بودی

فرید: ، الانم مثبتم ، میشه همون داداش باشم ؟

فرید:

از بس سوت زدم دهنم همینجوری مونده

فرید : به سوت زدنت ادامه بده ، این کارارو یاد نگیریا !

شبنم 28 مرداد 1389 ساعت 18:23 http://seven-stones.blogsky.com

منم از بیکاری ...


فرید: همراهی میکنم ...

خوشت اومد چقد هواتو داریم
از این خواهرا جایه دیگه پیدا نمیکنی

فرید: اوهوم ! مرسی ...

فرید: بسه دیگه دخترم ، سر درد گرفتیم !

آیا زیاد سوت زدم ؟ شما بگین

شبنم 28 مرداد 1389 ساعت 18:41 http://seven-stones.blogsky.com

وای ببین چی میگه این !!!

Red beetlE 28 مرداد 1389 ساعت 20:03 http://jangavaran.blogsky.com

یه چی بگم؟
دلو واسش سوخت... خداییش به ما که زیاد بدی نکرده! البته قبلا یه کم که چه عرض کنم خیلی تخس و مزخرف بود ولی الآن من هیچ ذهنیت بدی ازش ندارم...
خیلی نامردی!
درضمن فکر نکنم قد خاکی از تو کوچیکتر باشه... اونموقع چاق بود اونجوری نشون میداد!
بیچاره خاکی...
اصلا من الآن میرم لینکش میکنم!

فرید: خداییش دله منم واسش میسوخت ، ولی میدونی چیکار کن ؟ به اون آمار دادناش ، خودشیرینی کردناش ، حال بهم زدناش ، یه ذره یه اینا فک کنی دیگه دلت براش نمیسوزه ، بدشم ، آیا اون با اون شیکمش هیکله متوسط داره ؟!! بیچاره عمت ، دیگه با این قضیه بی حساب شدیم ، ازین به بد دوسته خوبه خودمه

Red beetlE 28 مرداد 1389 ساعت 20:04 http://jangavaran.blogsky.com

خیلی بدی فرید...
حالم ازت به هم میخوره...
علیرضا جوووون... من مامانمو میخواااام


فرید: هادی توروخدا ، یه فرصته دیگه بهم بده ، قول میدم جبران کنم !

negar.m 28 مرداد 1389 ساعت 23:56 http://bornagain20.blogfa.com

من میدونستم خیلی باحالی ولی نه تا این حدایول به داداش خودم

امیرحسین:چه دورانی بود فرید.یادش بخیر.....هیچی به جلوه ویژه گرفتنای سپهر نمیرسه
فرید: طرحه اصلی از آقا امیر بود ...

negar.m 28 مرداد 1389 ساعت 23:58

راستی اون راستیه کیه؟آشنا نیست؟

فرید: اونی که راست واستاده یا اونی که راست افتاده ؟!! در هردوصورت زرنگ محسوب میشی !...

یه دختر 29 مرداد 1389 ساعت 01:07 http://www.al0negirl.blogfa.com/

وای مردم از خندهههههههههههههه خطرناک تشیف داریناااااااااااااا
منم اپم

-------------------------
_________¤¤¤¤¤¤¤¤____________¤¤¤¤¤¤¤¤¤
_______¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_______¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
_____¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤__¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
___¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_______¤¤¤¤¤
__¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_________¤¤¤¤
_¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤________¤¤¤¤
_¤¤¤¤¤¤¤¤ مهربون همیشگی ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_____¤¤¤¤
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤___¤¤¤¤¤
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ من آپم ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_¤¤¤¤¤¤
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ گذری ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ نیم نگاهی ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
_¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ نظری ¤¤¤¤¤¤¤
__¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
____¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
______¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
_________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
____________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
______________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
_________________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
___________________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
_____________________¤¤¤¤¤¤
______________________¤¤¤¤
[گل][گل][گل][بدرود]

خیلی توپ بود خیلی عالی بود کلی خندیدم.واقعا که گل کاشتین
فقط یه چیزی فکر کنم این بنده خدا یه مقداره شدیدی هم تو اتمسفر به سر میبره

فرید : بیشتر از یه مقدار (نیوشا،میترا،نازنین،مهشاد !!!)
امیرحسین:اتمسفرم به گه کشیده

immortal 29 مرداد 1389 ساعت 13:51 http://jangavaran.blogsky.com

دمت گرم فرید... حال کردم
تخس عوضی فقط به یه درد میخوره اونم اینکه از اسمش استفاده کنی وقتی دیر میومدی میگفتی علیرضا خاکی,که اونم تابلو شد!!!
آشغال بازم آدم نشده بود و دیدی تو آخرین روز چه گه بازی در می آورد!!!
من خودم نمیدونم چی کارش کردم که اینجوری میخواد سر من تلافی کنه!!!
اینجاس که میگن رفیق اگه رفیق باشه...

امیرحسین:آواتارو عشقه
فرید: فک نمیکنم در مورده من دیگه گه خوری کنه ، این آواتاره چیه ؟

بهاره 29 مرداد 1389 ساعت 14:17 http://www.pashe-koori.blogsky.com

بابا تو کی هستی...یه موجود خاصی...

فرید: تازه کجاشو دیدی ؟!!

fateme.k 29 مرداد 1389 ساعت 15:24 http://bornagain20.blogfa.com

خیلی خیلی باحال بود,داشتم از خنده روده بر میشدم. بابا شما دیگه کی هستین؟

فرید: ما اینیم دیگه !

محمدرضا 29 مرداد 1389 ساعت 17:01 http://fire-fighter.blogsky.com

فرید حتی اگه یه ذره نسبت شخصیتت شک داشتم الان ایمان پیدا کردم که خیلی کونی تشریف داری
ولی خدایی دمت گرم
خیلی حیف شد که من اونروز نتونستم بیام.

فرید: قربونت برم عزیزم ، نظره لطفته ، خوبی از خودتونه !
مرضه حیف شد ، مرتیکه ی خر میره استخر ، بعد میگه حیف شد ...

pegah 29 مرداد 1389 ساعت 17:12 http://www.baharestam-madhouse.blogfa.com

akhhhhhhhhhhhhhhhhhhhh damet garm ma ham az in bi pedaraie khodshirin darim ye lotfi kon inaram ye hali beheshoon bede to javan bian paeen

فرید: سرم خیلی شلوغه ، خیلیا تو نوبتن ، تا شش ماه دیگه وقتم پره ، شما اسمو شمارتونو بدین به منشی تا ببینم چیکار میتونم براتون بکنم !!!
امیرحسین:فرید اینجاست که میگن بیییییلاخ

صدف 30 مرداد 1389 ساعت 00:59

ما هم یکی تو این مایه ها داریم اسمش گلابه
میشناسیش احتمالا!
کار خوبی کردی
موافقم با سر کار گذاشتن ادمای گه

فرید: بعله ...

Quit girl 30 مرداد 1389 ساعت 15:56 http://stopazad.blogfa.com

va3 chi gerye?
chon goftam teste bardari bede?
khob nade!

سجاد 30 مرداد 1389 ساعت 16:07 http://never4ever.blogsky.com

فرید خیلی توپس بود!!
این عکسه که ته ته تهش بود!!
پ.ن 8 بسیار عالی!!!
تو بسیار کونی!!
بقیشم فردا تو پارک بهت میگم!!

فرید: خودمم با عکسه خیلی حال کردم ...

محمدرضا 30 مرداد 1389 ساعت 19:08 http://fire-fighter.blogsky.com

با یه اتفاق جالب آپم!

niki 30 مرداد 1389 ساعت 22:52 http://saeedi2009.blogfa.com

akheeeeeeeeeeeeeeeey gonah dashte

rasti apam age khasti baghiasho bekhuni begu ramzo behet bedam

niki 31 مرداد 1389 ساعت 02:11

سبز

بهاره 31 مرداد 1389 ساعت 10:09 http://www.pashe-koori.blogsky.com

خصوصی داشتی.خوندیش؟

فرید: بعله ...


آپیدم...

یه دختر 31 مرداد 1389 ساعت 11:50 http://www.al0negirl.blogfa.com/

اپممممممممممممممممممممم
منتظرماااااااااااااااااااااا.......................

immortal 31 مرداد 1389 ساعت 19:34 http://jangavaran.blogsky.com

آپم!

atshan 31 مرداد 1389 ساعت 22:59 http://atshan.wordpress.com

بنده مجبورم دوباره فرمان آتش بس بدم...
آتش بس !!!.....چه در داخل اتحادیه فمیلی تری....و چه در خارجش !

فرید: اتحادیه رو خیلی خوب اومدی ...

Ary@n 31 مرداد 1389 ساعت 23:03 http://www.endless-way.blogsky.com

کی گفته؟؟؟؟
آپم...

فرید: امیر میگفت ...

علیرضا 6 شهریور 1389 ساعت 08:10 http://www.akgeo.blogfa.com

قبلنا این جوری بودم اما الان که این جوری نیستم و چون این بعد قضیه رو پستت نگفتی از دستت ناراحت شدم.
یه چیز دیگه:هر غلطی دوست داری میکنی بعدشم میگی بی حساب شدیم.
شاید منم یه پست در این رابطه گذاشتم ولی اون موقع بیشتر میخندیم!!!
بعدن یه پست دیگه در موردم بذار بگو عوض شدم.
به چند مورد هم غلط اشاره کرده بودی.

فرید: یک : به ... که ناراحت شدی ، دو : آره ، میخوای بی حساب نباشیم ، بازم دوس داری ؟!! ، سه : حتما بذار ، منتظرم ، چاهار : نمیذارم ، پنج : تو اصلاح میکردی ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد