command line

here is our command line

command line

here is our command line

هلیا پر !...

این یه پسته طولانیه ،

داستان بدترین روز زندگیمه ،

اگه حوصله دارید میتونید بخونیدش ...

.

.

.

.

.

یکشنبه ، دهمه مرداده هشتادو نه ...


صبح از خواب بیدار شدمو رفتم کلاس ، خوش گذشت ، با بچه ها کلی خندیدیم ، بعد از کلاس اومدم خونه ، اومدم تو نتو مشغوله چتو وب بازیو ... شدم ، دو سه ساعتی گذشت ، بعد از ناهار هم موبو برداشتمو با خانوم اس بازی کردیم ، همه چی معمولی بود ، روزه خوبی به نظر میرسیدو حاله منم خوب بود ، ساعت 4 مثه یه آدمه خجسته از خونه زدم بیرون ، رفتم چار پنج تا سی دیه برنامه از میدون مهران خریدم ، بدشم رفتم بهمنه چارراه طالقانیو خیلی خوشحالو شادان دو سه تا کتاب خریدم ، بدشم رفتم کانون ، مثه همیشه خشکو کسل کننده بود ولی اونروز من حالم خوب بودو زیاد خسته نشدم ، وقتی تموم شد (7:45) هنوز تو خیابونه کنار کانون بودم که گوشیم لرزید ، دیدم خانومه ! جواب دادم ، بعد از سلامو احوال پرسیو حرفای تکراری یه چیزی گفت که چشام یهو باز شد ، دقیقا جملشو یادم نیست ولی یه چی تو این مایه ها بود :

بهتره دیگه باهم نباشیم .

فک کردم داره شوخی میکنه ولی نگران شدم چون هیچوقت ازین شوخیا نمیکرد ، پرسیدم :

یعنی چی ؟ دیوونه شدی ؟ شوخیت گرفته ؟

گفت : نه ، کاملا جدیم .

همون جا نشستم کناره خیابون ، ازش دلیل خواستم ، مثه همیشه خوب حرف میزدو دلیله قانع کننده آورد ، مونده بودم چی بگم ، حرفی نداشتم واسه گفتن ، کاملا هنگ بودم ، واسم بیشتر صحبت کردو منم قبول کردم ، میگفت من هنوزم دوسِت دارم ولی دیگه کافیه (مطمئنم راس میگفت) ، بازم حرفید ، من فقط گوش میکردم ، خدافظی کردیم ، من هنوزم گیج بودم ، تا خونه داشتم فک میکردم ، رسیدم به خونه ، امیر زنگ زد به گوشیم :

-  بله

- خونه ای ؟

- چیکار داری ؟

- میگم خونه ای ؟

- آره

زنگید خونه :

- سلام (در حالت کاملا خوشحال)

- امیر زود کارتو بگو ، حوصله ندارم

- یعنی چی حوصله ندارم ؟ (در حاله خنده)

- مرض !

- (خنده)


قطع کردم ، دوباره زنگ زد ، قطع کردم ، به گوشی زنگ زد ، قطع کردم ، دوباره به خونه ، بازم قطع کردم ، ولی ول کن نبود ، مجبود شدم گوشیمو خاموش کنم ، سیمه تلفونم کشیدم ، رفتم تو اتاقم ، درو بستم ، یکی دو ساعتی داشتم فک میکردم ، صدای بازیه پرسپولیس از پذیرایی میومد ، فوتبالم ندیدم ، مثه اینکه مامانم تلفونو وصل کرده بود ، دوباره زنگ خورد ، صدای مامانم اومد : فرید بیا امیره .  - بگو نیستش (امیر ببخش ، حوصله کسیو نداشتم) بدشم فهمیدم استاد نوری هم مرحوم شده (سفر برای وطنشو دوس داشتم) ، خدا بیامرزه ، حالا تو اون وضعیت فقط گیرای ددیو کم داشتیم ، یه چی گفت که دیگه کامل کرد اون وضعیت مضخرفو ، حرفش معمولی بود ، مثه پارازیتای همیشه ، اگه حالم خوب بود شاید جوابشو میدادم ولی با اون روحیه ای که داشتم همون یه جمله کافی بود واسه انفجار ، یه انفجار داخلی ...

بازم رفتم تو اتاق ، تا ساعتای پنج شیش داشتم با خودم تو تخت کلنجار میرفتم (چند بار گریم اومد !!!) اما هرکاری کردم نتونستم خودمو راضی کنم به اینکه حرفه هلیا اشتباه بوده ، کاملا منطقی بود خواستش ...



Arguments :

1. همیشه میگفت به مامان باباهامون بگیم ولی من این کارو به تاخیر مینداختم .

2. موندم چرا اینقد غیر منتظره ازم این قطع روابطو خواست .

3. چند شب پیشش که با بابام حرف میزدم میگفت با جی اف مشکلی نداره ، میخواستم بهشون بگمو تو کنسرتی که هلیا هم توش میزنه مامان باباهامونو باهم آشنا کنم ولی ...

4. کاملا با توافق این ارتباطو تموم کردیمو هیچ ناراحتیو کودورتی بینمون نیست .

5. هنوز همو دوس داریمو رابطمون کاملا قطع نخواهد شد ، ولی ممکنه به جای هر روز بشه هر ماه ، و البته دیگه روابطمون زنو شوهری نخواهد بود .

6. تقریبا از اولای ساله تحصیلیه گذشته باهاش بودم ، همیشه همه چیش عالی بود ، هیچوقت نتونستم یه ایراده واقعی توش پیدا کنم .

7. خوشبختانه دوس زیاد دارمو کمکم کردن تا بهتر شم .

8. شاید بگین نیازی نبود که اینارو تو وب بنویسم ، ولی یه جورایی واسه خودمم بود ، میخواستم خالی شم ، قول میدم دیگه تکرار نشه ! ببخشید .

9. خیلی طولانی شد ، بازم ببخشید .

10. هه ! دیگه بی فرشته ... 

نظرات 46 + ارسال نظر
Fateme.k 15 مرداد 1389 ساعت 10:15 http://bornagain20.blogfa.com

برات متاسفم خیلی داستان غمگینی بود.امیدوارم حالت هر چه زودتر خوب بشه و مثل قبل بشی.

فرید : مرسی ...

Ary@n 15 مرداد 1389 ساعت 10:31 http://www.endless-way.blogsky.com

خوب نوشتی. تقریبا حالم گرفته شد.
با argument 10 خیلی حال کردم...
فرشته... به معنای واقعی...
ولی پنجمیش خیلی مسخره بود. همین یدونه گند زد به پست. خوب نیست بنویسی زنو شوهری. اصلا جالب نیست و حالت تهوع ایجاد میکنه...
ولی فرشته...

فرید : تو بد برداشت کردی ...

محمدرضا 15 مرداد 1389 ساعت 11:07 http://fire-fighter.blogsky.com

الان به شدت دارم درکت میکنم...
من مامانمو میخوام

negar.m 15 مرداد 1389 ساعت 12:17 http://bornagain20.blogfa.com

میتونم کاملا درکت کنم ولی اینو بدون اتفاقای بدتری هم تو دنیا هست که باید باهاشون مواجه بشی و مقاومت کنی.هیچ وقت اینقدر ناراحت نبودی!واقعا متاسفم

فرید : ممنون ...

ciara(شبنم) 15 مرداد 1389 ساعت 13:39



متاسفم داداشی

فرید: مرسی خواهر ...

سارا 15 مرداد 1389 ساعت 13:42 http://www.aineha.blogfa.com

درکت نکردم...
درکت نمی کنم...
و درکت نخواهم کرد...
چون هیچ وقت از قطع رابطه با پسری ناراحت نشدم....
ولی الان از دست تو از ناراحتی داره گریه م می گیره به خاطره حرفت تو وبلاگم....
باشه من دیگه با صدف وبلاگو نمی نویسم توام اگه ناراحتی دیگه نیا شهر من....
شهر من جایه دروغ گوهاست...
جایه دروغگوهایه واقعی که همیشه راست گفتن ولی تو این جامعه دروغ نوشته شده....
بای اقا فرید....

فرید: یعنی چی ؟ الان ناراحت شدی مثلا ؟ من که چیزه بدی نگفتم ، تو وبت جوابتو دادم ...

ciara(شبنم) 15 مرداد 1389 ساعت 13:53 http://seven-stones.blogsky.com

یه چیز میگم ناراحت نشو

آخر اینجور روابط همینه
ناراحتی . دل شکسته . گریه
بعد از یه مدت هم فراموش میشه
درسته ناراحتیش اذیتت میکنه ولی در کل چیز مهمی نیست
بهتره به جای یاد آوری به فکر راهی واسه فراموشی باشی

فرید: ناراحت نشدم ، ولی رابطه ی ما از اونجور روابط که تو فک میکنی نبود ، من قبل از هلیا اصن به دخترا اعتقاد نداشتم ولی بعد از اینکه باهاش آشنا شدم نظرم کاملا عوض شد ، و در ضمن ، خیلی هم مهم بود ...

ghasedak 15 مرداد 1389 ساعت 14:32

متاسفم داداشی خیلی ناراحت کننده بود

فرید: مرسی عزیزم ، خداروشکر که آبجی های گلی مثل شماها دارم ...

محمدرضا 15 مرداد 1389 ساعت 15:57 http://fire-fighter.blogsky.com

آپم

ترانه 15 مرداد 1389 ساعت 16:40

هلیا خانومت عینکی بود یا بی عینک ؟ آخه عینکیا از این کارا میکنن مثه من

فرید : خیر ، عینکی نبود ...

سجاد 15 مرداد 1389 ساعت 19:09 http://never4ever.blogsky.com

نمیدونم دقیقا چی باید بگم...
امیدوارم این اتفاق واسه هیچکس نیفته...
البته شاید یه وقتایی بشه.در هر صورت...
من که اصلا دوست ندارم...
در ضمن روم تاثیر گذاشت...

فرید : کی دوس داره ؟!!

Ary@n 15 مرداد 1389 ساعت 22:46 http://www.endless-way.blogsky.com

فرشته...

فرید : فرشته... !

Red beetlE 16 مرداد 1389 ساعت 09:15 http://jangavaran.blogsky.com

نسوزون دل دیوونمو حیفه... به آتیش نکش اون خونمو حیفه...
تاسف...
ولی فرید یه نکته:
دقت کردی که تو کلاس ما و کلاسهای دیگه تا اونجا که ما سراغ داریم، کسی نبوده که از 14،15 سالگی با کسی رفیق شده باشه و تا الآن هم این رفاقت ادامه داشته باشه؟
این برمیگرده به عدم تعقل منطقگرا و کم تجربگی و عدم صلاحیت و توانایی کامل در اندیشه و تصمیم گیری در شرایط بغرنج و حساس... و اعمال واکنشهای احساسی که باعث فروپاشی نظام خانواده و رفاقت میشود...!
الآن در حالت گوزپیچ به سر میبرم!
از "این برمیگرده به عدم..." به بعد رو بتونی به سبک پیشوایان ولایت بخونی تاثیرش بیشتره...
شادباش بابا بیخیال... پیش میاد از اینجور مسایل... یه عبارتی هست مخصوص همچین شرایطی که میگه :
به ت/خمم...!

فرید: هادی جان تو هم به این دقت کن که ما با هم رفیق نبودیم ،
کلا فرق میکرد رابطمون با بقیه ی دوس دختر دوس پسرا ...
امیرحسین:من که ک.ی.رپیچ شدم!!!!!!!!!!

علیرضا 16 مرداد 1389 ساعت 09:47 http://www.akgeo.blogfa.com

هه منم گریم گرفت.
غم اخرت باشه.

فرید : آره ، عمتم میگفت تاپاله خان !
امیرحسین:با اینکه تاپاله ای ولی این یه تیکت خیلی باحال بود

بهاره 16 مرداد 1389 ساعت 10:53 http://www.pashe-koori.blogsky.com

متاسفم...عکسه را که دیدم تا ته اونجام سوخت.

[ بدون نام ] 16 مرداد 1389 ساعت 12:11

[ بدون نام ] 16 مرداد 1389 ساعت 12:14

elahi bemiram

good girl 16 مرداد 1389 ساعت 14:30

elahi bemiri
omidvaram hame ye roozat me3 badtarin rooze zendegit bashe

فرید: بعله ، کسایی هم هستن که از من بدشون میاد ، ببخشید یه سوال :
کی و کجا باهات قرار گداشتم نیومدم سره قرار ؟!!
امیرحسین:ایول به جواب فرید...کلا با این چند تا نظر خیلی حال کردم...احتمالا زهرا خانومه
فرید : نه خیرم ، زهرا خانوم (!) آدرسه اینجارو ندارن ...

good girl 16 مرداد 1389 ساعت 15:11

ki gofte man azat badam miad baba narahat nasho.
man faghat ghodrate darke digaranam paiine
sorry age narahat shodi

فرید : نازی ! چند ترمه داری کلاس زبان میری دخترم ؟!!

پگاه 16 مرداد 1389 ساعت 15:26 http://www.baharestan-madhouse.blogfa.com

آخی واقعا متاسفم درکت می کنم خیلی سخته امیدوارم هر چه زودتر مشکلت حل بشه خوب بشی

فرید : تشکر ...

good girl 16 مرداد 1389 ساعت 15:59

dari elane kalkal mikoni?

فرید: من با تو و امثال تو که با اسمه مستعار نظر میذارن کل کل نمیکنم ...

Shirin 16 مرداد 1389 ساعت 19:23 http://www.baharestan-madhouse.blogfa.com

حس همدردیم درد گرفت وقتی اینو خوندم !
امیدوارم غم آخرت باشه!

فرید : ممنون ...

بهاره 16 مرداد 1389 ساعت 19:44 http://www.pashe-koori.blogsky.com

من گل پری ام...

فرید: بله ؟!!

باقالی 16 مرداد 1389 ساعت 23:58

آخی
فقط می تونم بگم آخی
به قول جواد . خ جون به جرات و دوباره می گم آخی

فرید: به نقل از خوده باقالی :
javad khiabani dg
migoft afarin alireza mohamad afarin va dobare be jorat migam afarin

www.earsplitting-silence.blogsky.com

فرید: من که رو لینک کلیک نکردم ، آدرسو کپی کردم !!!

سلام داداشی من آّّپیدم

فرید: اومدم ...

شبنم 17 مرداد 1389 ساعت 01:08 http://seven-stones.blogsky.com

آپــــــــــــــــــــــــم
بیاین

pegasus 17 مرداد 1389 ساعت 13:16 http://www.pegasus10.blogfa.com

wow
man alan nemidunam chi bas begam
vali y chizish bade inke tavafighi beham zadin in kheili bade chon az ham badetun naUmade va injuri faramush kardan baratun sakh mishe
man pishnahad midam y gharar dava bezarin fosho fosh kari bad injuri hata age bekhain bargarDn Dge rutun nemishe va ghazie montafi mishe

امیرحسین:مخصوصا اگه تو هم بیای که خیلی منتفی میشه
فرید: بعله ! ولی این یه جورایی غیرممکنه ، نه اون حاضره چنین کاری کنه نه من ، و همچنین اینم غیر ممکن بود که ما با دعوا و قهر از هم جدا میشدیم ...

سجاد 17 مرداد 1389 ساعت 14:12 http://never4ever.blogsky.com

فرشته؟!
فرشته...
آپم!

محمدرضا 17 مرداد 1389 ساعت 17:56 http://fire-fighter.blogsky.com

آپم!

pegasus 17 مرداد 1389 ساعت 18:25 http://www.pegasus10.blogfa.com

aye amirhosein ,ba'le Dge ba'ale
tu ruz roshan be ma tike mindazi
are farid taghriban midunam chi migi khob mituni az yeki az dustan be onvane 2beham zan estefade koni
hala bara inke harfe amir hosein ru zamin namune mituni ru komake manam hesab koni

فرید: باشه قبول !!! چجوری باید باهات در تماس باشم ؟!!
امیرحسین:نه نه من اصلا منظوری نداشتم

صدف 17 مرداد 1389 ساعت 19:36 http://sadafosara.blogfa.com

فرید خیلی بدی
خیلی...
خودت میدونی چرا!

فرید: به خدا من فقط یه پیشنهاد دادم ...
امیرحسین:فرید...اینجوری با احساسات ملت بازی میکنی؟؟؟!!!!

Fateme.k 17 مرداد 1389 ساعت 20:10 http://bornagain20.blogfa.com

حالت بهتر شده ؟
اومدم بگم آپیم.

فرید: خوبم ، ولی وقتی یادش میفتم دوباره حالم بد میشه !
این پست که رد شه بهتر میشم ...

صدف 17 مرداد 1389 ساعت 23:37 http://sadafosara.blogfa.com

فرید واسه اخرین بار اپ کردم
وبلاگو میبندم

فرید:
امیرحسین:

Ar!eF 17 مرداد 1389 ساعت 23:43 http://skysblog.blogsky.com

اینایی که نوشتی تو کدوم قسمت فاصله ها نشون داد ؟!
به نظر من که خیلی مسخره بود آخه چه فرقی می کنه که دوستت پسر باشه یا دختر ؟! برای من که فرقی نمی کنه . من کلا احساس خاصی نسبت به دختر ها ندارم . نه این که بدم بیاد ، ولی احساس دوست داشتن شدید ندارم . د جدیدا هم با یه دختر خانوم آشنا شدم که تازه به ایران اومده اونم مثل منه . میگه احساسی نسبت به پسرا نداره .
راستی این آهنگ فاصله ها هم تو وبت بزاری جالب می شه

فرید: تو هنوز بچه ای ، هروقت بزرگ شی فرقه بینه دختر پسرارو بفهمی فرق میکنه برات !
منم قبل از هلیا همچین حسی داشتم ،
قبلنا بهتر باهام حرف میزدی ، دوستایه جدید پیدا کردی با ما اینجوری رفتار میکنی ، باشه ، اشکال نداره ...
امیرحسین:جی کار دتری بچمو...بگو رعوف جان بگو عقایدتو...خالی کن خودتو

Red beetlE 18 مرداد 1389 ساعت 12:13 http://jangavaran.blogsky.com

رؤوف شاخ شدی...قضیه چیه؟
آپ!

Smile To Me 18 مرداد 1389 ساعت 12:47 http://www.xyz.blogsky.com

سلام سلام

آقا خوب نوشته بودی ایول!

حداقل دلیلشو میگفتی چرا جدا شدین

خدایی الان احساس آزادی نداری؟

ولی هرچی باشه وقتی هستن یه فاز دیگه داره!

فرید: دلیلش هم خصوصیه هم غیر قابل درک واسه شماها ...

من شما رو لینک کردم اگه خواستید لینکم کنید

فرید: به روی چشم ، امیر باید لینک کنه ، هروقت بیاد این کارو میکنه ...

صدف 18 مرداد 1389 ساعت 15:20 http://sadafosara.blogfa.com

تو تقصیری نداشتی
مشکل ما چیزه دیگه بود
ناراحت نباش
منم ازت ناراحت نیستم
بی خیال!

فرید : ولی احساس میکنم من باعث شدم که از هم ناراحت شین ...

آپیییییم!

Quit girl 19 مرداد 1389 ساعت 16:25 http://stopazad.blogfa.com

man kheyli dar in mavaared del naazokam
bachehaa midoonan

atshan 26 مرداد 1389 ساعت 20:15 http://atshan.wordpress.com

این درد مشترک....

صدف 27 مرداد 1389 ساعت 18:27

سلام فرید و امیر حسین جاااااااااااااااان
دوست عزیزم ...پشتم پیشتون حرف زده و میدووووووووونم
برام هم اصلا مهم نیس
فقط شما هم بدونین:
اینکه گفته من عقده ی پسر دارم یه زر زیادیه
چون من دوساله با یه نفر دوستم و تا حالا هم سه تا بی اف داشتم
نه مثل اوشون!که ده تا ده تا دوس پسر شهرستانی و داهاتی و بچه و بزرگ و کر و کور و کچل از نت پیدا میکنن چون ماشاالله انقد خوشگلن!!!1که تو خیابون ادم حسابی بهشون شماره نمیده
دوما من اگه بخوام جایی طرح دوستی بریزم اون توی وبلاگ نیس و من تاحالا به یه پسر امار ندادم به عمر 15 ساله ام
سوما الان شاید بگین چرا داری اینا رو میگی؟به خاطر اینکه این دوست عزیزززززززززززز خیلی داره همه جا زیاد کس شر میگه و ابرو منو به علت یک سری حسادت های شدیدا زنانه و خاله زنک بازی های حال بهم زن میبره و بنده نمیخواهم جریان اش نخورده و دهان سوخته پیش اید احترما!شما هم ترجیحا بهش نگین جریان این نظرو چون خیلی سلیته اسش و من حوصلشو ندارم
امیر حسین راستی شنیدم تو باهاش دوستی؟دلم برات سوختتت!
چهار اینکه اپ خوبی بود
خوشم اومد
خواستین جواب بدین اف بذارین
بابای

امیرحسین:لطفا دعواهای خاله زنکیتونو اینجا نکنید...اینجا گود زورخونه نیست...بعدشم جمع کن حال ندارم...من با کی دوستم؟!کی این حرفو زده؟
فرید: ببین صدف خانوم ، اولا که اگه برات مهم نبود نباید اینارو میگفتی ،
دوما ، ایشون به من ازین حرفا نزده ،
سوما ، اینکه ایشون چند تا دوس داره به خودش مربوطه ،
چارما ، اگرم میریختی اتفاقه خاصی نمیفتاد ،
پنجما ، این خانوم یکی از دوستایه خوبه منه و به هیچکی هم ربط نداره ،
ششما ، دوس ندارم دیگه از اینجور مسائل تو وبه ما حرفی زده بشه ،
دعواهاتونو تو مدرستون بکنین ، اینجا جاش نیس ،
هفتما ، کجایه این آپ خوب بود ؟!!
هشتما ، این نظرو باید تو وقایع اتفاقیه میذاشتی ...

sepideh 30 مرداد 1389 ساعت 18:31

من اومدم !!
صدف جان اینجا خیلیا با خیلیا دوستن اما نه اونطوری که تو فکر میکنی! یه دوستی معمولی پس دلت برای کسی نسوزه!! الهه هرکاری میکنه به خودش مربوطه . الان با این نظرت دقیقا قصد داشتی چی بگی؟؟! جای دوری نیست دوتا کوچه اونور تر یا تلفنی میتونستی اینا رو به خودش بگی نه تو نت اونم وبلاگ بچه ها و اونم جایی که فکر نکنم به جز امیر و فرید کسی ببینه! بنویسی . نخواستم از الهه طرفداری کنم فقط چون اومدی تو این وب و ضد همکلاسیت نوشتی اینارو گفتم ... هرکاری میخوای بکن و هر حرفی میخوای بزن اما تو این وبلاگا انقدر زیادی ننویس...

melika 13 شهریور 1389 ساعت 12:58

alan daram gerye mikonam
vaghean ghati kardam
bikhial.............

فرید کجایی که بیای اینا رو بخونی :))))))))))
عالیه...

areeeeeeeee:))
bia yezare berinim ro haaaam:D:D

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد