بازم یه پسته طولانی ...
بازم اتفاقای بد ...
منه بدبخت ...
داستان از اون موقع شروع شد که دیدم بچه ها تو مدرسه از اینترنتو وبلاگ باهم حرف میزدن ،
اون موقع فقط آریان و محمدرضا و سجاد وبلاگ داشتن ، دوسه تا از بچه ها که الان جنگاوران رو دارن هم به وب هاشون سر میزدن ، بهشون میگفتم : بابا بیکارینا ، میرین تو وبه هم دیگه نظر میذارین که چی بشه ؟ این مسخره بازیا چیه ؟
یه مدت گذشت و منم هر وقت میومدم تو نت به وب هاشون سر میزدم ، کم کم خوشم اومد ، بیشتر میومدم ، بعد از یه مدت یه کل کل بین بچه های ما و فرزانی ها شروع شد ، که اتفاقا این کل با حرفی که من به پگاه خانوم زدم به راه افتاد ، بعد از چند روز کلو تمومش کردیمو اکثر بچه ها عذر خواهی کردن ، خوشحالم که اون حرفو زدمو اون بحثو به راه انداختم چون باعث شد دوستای خوبی پیدا کنم ، بازم یه مدت گذشت ، تا اینکه امتحانای پایان ترم شروع شد ، همون روزای اول امتحانا بود که امیر این وبو باز کرد ، بعد از یکی دو هفته هم به من پیشنهاد داد که تو وبش باهم بنویسیم ، منم قبول کردمو خلاصه ازون موقع بود که وب نویسیو شروع کردم ...
تو این مدت اتفاقای خوب و بده زیادی افتادن ، مثلا یکی از خوب هاش این بوده که دوستای جدیدی پیدا کردم ، یا مثلا این که سه تا از بچه های کلاسمون 3 شاتگان به دست رو باز کردن ، ولی خوب اتفاقای بد هم بودن ، یادمه اولیش این بود که 4 شگفت انگیز تصمیم گرفتن دیگه ننویسن ، خیلی ناراحت شدم سره اون اتفاق ، چند وقت پیش هم اون دیسو دوس و ...
اینا همه گذشتن تا اینکه این روزا اتفاقای بد یه مقدار بیشتر از اتفاقای خوب شدن ، بعد از اون قضیه و غیبت یه هفته ایه من یه سری مسائل پپیش اومده که اصلا جالب نیستن ،
حرف بستنه وبلاگ بهارستانی ها ، نگار که گفته حالش خوب نیست ، و چند تا اتفاق دیگه که درست نیست اینجا بگم ...
اما از همه بدتر این آخریه بود ، سارا و صدف ...
وقتی اومدم تو جمع وبلاگ نویسا با یکی از بچه های فرزانگان که همون سارا خانوم باشه آشنا شدم ، ارتباطه من با ایشون در حده سر زدن به وبشو سر زدنش به وبمون بود ، چند هفته پیش هم فهمیدم دوتا دیگه از بچه های فرزانگان هم وبلاگ زدن ، به اونا هم سر میزدم ، بعد فهمیدم یکی از اون دو نفر همون ساراست که داره تو دوتا وب مینویسه ، بهش گفتم سارا بهتره یا فقط تو شهر دروغگوهات بنویسی یا وبتو ببندیو با صدف بنویسی ، فقط یه پیشنهاد بود ، با خودم گفتم یا واسه حرفم ارزش قائل میشه و یه جا مینویسه یا میگه به خودم مربوطه که کجا مینویسم ، که اولی رو انجام داد ، که کاش یا من چنین ضری نمیزدم یا سارا به حرفم گوش نمیکرد ، خلاصه سارا از صدف جدا شدو به خاطر حرفه من (یا حالا به هر دلیلی غیر از این) از هم ناراحت شدن ، که اگه دلیلش من نبودم درهرصورت یه نقشی تو اون اتفاق داشتم ...
من از اینکه کسی یا کسانی رو ناراحت کنم متنفرم و برام مهم نیست که اون طرف کی باشه ، در هر صورت من اون حرفو زده بودمو باعث این اتفاقا شده بودم ، سعی کردم یه کاری بکنم ، از بیشتر از ده نفر خواستم یه راهه ارتباطی با یکی از اونا بهم بدن ، ولی یا گفتن نمیدونیمو نداریم ، یا ندادن ... دیگه کاری از دستم بر نمیومد ، بی خیال شدم ، گفتم هرچی خدا بخواد همون میشه !!!
تا اینکه یه اتفاق بدتر افتاد ...
صبح به یه نفر اس داده بودم :
- سلام ، خوبی ؟
جوابش بدجوری حالمو گرفت :
- من با شما کاری ندارم ، همون برو منته صدف و سارا رو بکش قهر نکنن ...
شما بگین ، من چیکار کنم ؟ گریه ؟؟؟
Arguments :
1. این پستو با کلی سانسور نوشتم ، خیلی چیزا هست که نمیدونین ...
2. از اینکه کسی یا کسانی رو ناراحت کنم متنفرم ...
3. مثل اینکه منم باید بکشم کنار !...
4. پیشه خودت شاید فک کنی دیوونم ، ولی یه روزه خوب میاد اینو میدونم !...
احمق نشی یه وقت بکشی کنار... من که دیگه حالم داره از این محیط به هم میخوره! چند نفر میخوان کنار بکشن و تو همش پست غمگین مینویسی و فلامینگوها دارن از دریاچه ارومیه خداحافظی میکنن و... بابا بس کنید دیگه... یه کم شاد باشید... همش تقصیر این احم/دی نژاده دیگه!
...
الآن داری میگی این هادی اصلا نمیدونه من تو چه حالیم نه؟ خیلی سرخوشم؟
فرید: مثل چند وقت پیشه منی ، خوشحالو شادان !
آقا اصلا یه پیشنهاد! همگی تا یه ماه آپ نکنیم و نیایم وب...! بعد یه ماه از دوباره شروع میکنیم... تازه کلی هم موضوع داریم...
فرید: پیشنهادت وارد نیست !
چرا این روزا همش اتفاقای بد میوفته ؟
حالم گرفته شد ( چون تو ناراحتی )
از اتفاقای خوبه زندگیت بنویس
فرید: ممنون عزیزم ، این روزا اتفاقای خوب نمیفته !
چراااااااااااا اینقد ناراحت
فرید: خوشحالیم نمیاد !
hame narahatan
asabe hame khoorde
fazaaye net depre3
baba vel konin inkarao harfaro!
vaghti mishe hamechi khoob bashe chera...
man age narahatam basham ba postam neshoon midam khoshhalam
shomam emtehan konin
فرید: من تا قبل از این دو تا پست همیشه خوشحال جلوه میدادم ، ولی الان خیلی وضعیتم ناجوره ، سخته خوشحال نشون دادن ...
تو گفته بودی که این پست رد شه حالت بهتر میشه(منظورم پست قبلیه)ولی مثل اینکه هنوز حالت بده.
فرید: فک نمیکردم این مسائل پیش بیاد ...
bale bara inke ma dige shuresho dar avordim
blog zadan aslan bara in nis ke biam y mosh shero ver beham begimo bekhandim ya inke kalkal konim mo hale ham digaro begirim
adam bayad harfe hesab dashte bashe ta blog bezane ke vaghT kaC miad tu blogesh una ro mikhune y chiZ ayedesh beshe
lotfan mano az linkatun hazf konin man tu 2nyaye majazi az emruz tasmim gereftam y hesar 2re khodam bekesham
فرید: لینک ها دسته امیره ، اگه بخواد میحذفه ، ولی من بازم به وبت سر خواهم زد ...
امیرحسین:من با حرفای پگاه موافقم...ولی حالا چرا حذف؟!
آپم
فرید: آخه مردک تو که نه لینکه مایی نه آدرسی دادی من چجوری باید بیام ؟
اینکه واسه هر چیزی لینک دادی خیلی جالب بود. ایول
فرید: میخواستم اگه کسی تاحالا چیزی نمیدونسته هم بفهمه داستانو ...
بلاگ بستن ما دلایل زیادی داره که اگه تا چندروز آینده این مشکلا حل نشه مجبور میشیم ببندیم خودمونم اصلا دوس نداریم ودل کندن سخته اما تامشکل حل نشه ماهم بین زمین وآسمون معلقیم نمی دونیم چه کار کنیم تابستون خوبی بود همه دور هم بودیم.
فرید : اِ ... نبندین دیگه ...
سلام من آپیدم...
ببین:این دنیای مجازی مثه یه هتل میمونه.وبلاگ میزنیم.درسته مجانیه اما صاحب اصلیش مدیر اون سرویس وبلاگ نویسی هست.روزانه صدها نفر وبلاگ میزنند و همچین روزانه صدها نفر خداحافظی میکنند.این یه حقیقت تلخه که خواه نخواه باید بهش عادت کنی.
فرید: دیدم ! حالا تو ببین ! بحث بستنه وبلاگ ها جداست ، ولی اینکه اون حرفم باعثه اون چیزا شدو بدشم اون اس ... اینا بیشتر ناراحتم کردن .
فرید برای پست قبلی واقعا متاسفم!
ولی وبم دیگه اون حس و حال قبلنا رو نداره و زیاد حال نمیده!
نکشی کنارا!!
این تابستون نسبت به سال قبل بهتر بود ولی در کل زیاد خوب نبوده تا الان!!
فرید: به احترام داداش بزرگه کنار نمیکشم ...
من اگه جا تو بودم میگفتم اصلا مشکلی نیست.والا...
فرید : حالا که نیستی ! من وقتی به یه نفر میگم دوست ، دیگه خیلی براش ارزش قائلم ، و برام مهمه که طرف چجوری در مورد من فک کنه ...
بعله...منم به صدها نفر میگم دوست اما اگه بخواد الکی واسم بهونه بیاره توجهی نمیکنم.
فرید: پس از منم انتظار نداری که در مقابل بهونه های بعضیا همچنان مثله قبل باشم باهاشون ...
چه حادثه ناگواری
!! خودت رو نکشی یه وقت
!!
سورپرایز رسید !
فرید: نفرستادی که ...
manam me3 u



harchi bad bakhtie dare az dar o divar mirize ro sare man
valy mohem nist
khob o bad ba ham kharidarim
امیرحسین:بله بله
آپم
با یه دنیا علامت سوال به روزیم
سر بزنی خوشحال میشیم
ببخشید سر بزنییییییید خوشحال میشیم
امیرحسین:حتما
شما از تکنولوژی یه بویی بردید ازتون بعیده که با این سیستم ذغال سنگی سر میکنید!!!!
لینکدونیتون رو گودری کنید. من آپم.
فرید: گودریه ...
امیرحسین:گودریه ...
اون مورد آخری رو حدس میزنم کی گفته باشه...
نمیدونم چرا اخلاقش اینجوریه!...
کلا مطالبت ربط خاصی به هم نداشتن فکر کنم!!
فرید: اولا که مشکل حل شد ، الان وضعیت سفیده !
دوما ، ربطش تو اینه که همه ی اینارو نوشته بودم که برسم به داستانه اون روز ،
سوما ، پست فقر تو همش با هم مرتبط بود ! همش در مورد فقر بود دیگه !
نه.انتظار ندارم.الان میدونم منظورت کی بوده.ای.....
امیرحسین پس کجایی؟قهر؟
امیرحسین:نه...هستم
چرا همه حالشون بده؟
این روز ها همه حالشون گرفتس.شما چطور؟
فرید: این روز ها (همه) حالشون گرفتس !!!
امیرحسین:من از حالم گرفتس استفاده میکنم...شما چطور؟
خب تو هم کرم داری دیگه...به تو چه آخه انقدر تو کار مردم فضولی میکنی؟!
سرت به کار خودت باشه دیگه!!
فرید: به تو چه که من دوس دارم فوضولی کنم ؟!!
آپیدم...
من موندم سجاد کی میخواد اصلاح شه و سرش به کار خودش باشه
اره اون مورد اخرو من گفتم تا چشت دراد
هرچی باشه ام از اخلاق گند و مزخرف دروغ گویی که بهتره که...
حد اقل ک.س شر تحویل مردم نمیدم که سو تفاهم پیش بیاد
حواست به خودت باشه
نذار کاری کنم که نمیخوام
امیرحسین:چی شده باز...آروم تر یذره...
الهه خانوم مگه من چی گفتم؟
باشه الان چشمم در اومد.ببخشید دیگه در مورد شما حرف نمیزنم...
من چه دروغی به کی گفتم و چه ک.س شعری تحویل چه بنده خدایی دادم؟...
قرار بود من دیگه چیزی نگم ولی...
آواتار!!
محض اطلاع!