-
amirkabir
9 فروردین 1392 22:04
amirkabiryeki az vozaraye doreye ghajar bod k khedmataye ziadi kard vali ye gandi zad onam in bod k baes shod ye ketabkhoneyiii be esmesh tasis she aaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaayyyy bebaran mordeshore on ketabkhonaroo k maro akhar bad bakht mikone
-
nntitled
2 اسفند 1391 00:40
مستیم درد منو دیگه دوا نمیکنه...!!!
-
pir shodim raf
14 دی 1391 01:03
:))hododan dosal gozashte az akharin post to in blog.omadam yeho dlm tng shod vase on roza.goftim yechizi bezarim b yade on mogheaa,kasi k nemikhone vali bara dele khodemone:) aaaaaa bavaram nemishe pishim:D...konkori shodim azon roza kheyli gozashte,kheylia raftan kheylia hano hastan.cheghad hame baham khob...
-
بعد مدتها
13 اسفند 1389 13:46
ببخشید آپ نمیکنم...یادم میره حوصله ندارم وقت ندارم موضوع نیست به تو چه همش بهونست! سعی میکنم بنویسم مخصوصا هوگرم که داره نزدیک میشه دیگه کلا اینترنت زیرمونه(زیر دست)
-
برفی
26 دی 1389 20:10
#frtx@lin امتاحانا تقریبا تموم شد؛؛؛امروزم که برفی؛؛؛اونم جه برفی؛؛؛زدیم؛خوردیم(گوله ی برف)؛؛؛بمیرم که نزدو خورد(گوله ی برف)؛؛؛همیجا از بلیس امنیت اخلاقی؛ارشاد؛سپاه تشکر کنم؛دفعه ی بعدی باید منتظر نیروی زمینی و هواییو cia باشیم؛؛؛بدیش اینه اونارو دیگه با برف نمیشه زد arguments: بهترین روزای زندکیمه؛؛؛خدا کنه همینجور...
-
[ بدون عنوان ]
7 دی 1389 23:23
دارم از خوشحالی بال در میارم؛؛؛دیروز بهترین روز زندگیم بود؛؛؛دوست دارم وسط یه بیابون باشمو انقدر داد بزنم که خالی شم؛؛؛عجیبیه آدم تو یه لحظه با یه کلمه باچند تاقطره اشک انقدر احساس خوشالی میکنه و سبک میشه که انگار نه انگار قبل اون لحظه بد ترین حال ممکنو داشت؛؛؛
-
اومدم
28 آذر 1389 22:44
منم اومدم....بعد مدتها... ولی خوب ایندفه دیگه تنهام..... در ضمن از امروز یارانه هام خذف شد تبریک میگم.................سرویس شدنمونو
-
هر آمدنی را رفتنی باید !
26 آذر 1389 10:56
هفتم خرداد ، امیرحسین : هیچی فقط اومدم بگم ازین به بعد فریدم جز نویسنده های این وبلاگه ... یازدهم خرداد ، خودم : سلام ، خوبین ؟ این اولین پست من تو این وبلاگه ... بیست و پنجم اردیبهشت بود که عضو این خط فرمان شدمو ، امروز بعد از ۱۸۶ روز و ۲۳ فرمان ، تو بیست و چهارمین فرمانم میخوام با این وبلاگ خدافظی کنم ، وبلاگی که...
-
معکوس !
20 آذر 1389 18:12
تموم شد ! بالاخره هفته ی امتحانا تموم شد ! هفته ای که هر روزش امتحان داشتیم و من هر شب فقط دو ساعت میتونستم بخوابم ! درسته که تموم شده ولی الان ناراحتم ! آخه اگه دیشب اون دو ساعتو نمیخوابیدم احتمالا اون نیم نمره دیگه ی فیزیکو میگرفتمو الان معدلم بیست میشد ! ولی حالا با این نوزده و نیم ِ فیزیک دیگه معدلم بیست نمیشه...
-
آدم فضایی !
10 آذر 1389 16:55
دیشب نشسته بودم تو پارک شرافت منتظر ننه بابام بودم که بیان دنبالم ، یهو یه نفر از پشت دستشو گذاشت رو شونم ، برگشتم دیدم یه پسر بچه ی ده یازده ساله ست ، یه پلاستیک مشکی و یه فیلم تو اون یکی دستش بود ، سرشو پایین انداخته بود ، اصلا تو صورتم نگاه نکرد ، همینطور که داشت زمینو نگاه میکرد گفت فیلم ِ جدید دارم ، گفتم چیَن...
-
اضافه ی تشبیهی !
3 آذر 1389 00:45
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 میگم وقت ندارم ، میگه مگه چیکار میکنی ؟ میگم استراتژی دوس دارم ، میگه فقط ریسینگ ! میگم پول میخوام ، میگه میخوای چیکار ؟ میگم میخوام برم تعیین سطح بدم ، میگه کلاساش مختلطه ؟ میگم بریم کادو بخریم ، میگه تولدشه ؟ میگم دلم تنگ شده ، میگه منم ! میگم...
-
از نوع افتخار آمیزش !
23 آبان 1389 22:02
اینجا کجاست ؟ چرا همه جا تاریکه ؟ چرا اینجا اینقدر سرده ؟ چرا هیچکی اینجا نیست ؟ چرا همه جا گرد و خاک نشسته ؟ این چیه ؟ ''فرمان ها'' ؟ چرا فقط همین یه برگ توشه ؟ ''وب متروکه'' ؟ امیرحسین ؟ فرید ؟ یعنی اینجا وبلاگ ما ِ ؟ یعنی واقعا اینجا همونجاییه که هر پستش سی چل تا نظر داشت ؟ چرا اینجوری شده ؟ یعنی همش تو همین چهل...
-
غریبه
14 آبان 1389 17:07
سلام... بعد یه مدت طولانی تونستیم یه سری هم به این خراب شده بندازیم... داشتم یه نگاهی به آرشیوم مینداختم...واقعا منو برد تو فکر...یادآوری خیلی جاهاش برام دردناک بود خیلی جاهاش برام عجیب...خنده دار...واقعا که زود میگذره... . . . انگار همین دیروز بود که داشتیم میخندیدیم......گریه میکردیم....نگران بودیم...زندگی همش...
-
[ بدون عنوان ]
30 شهریور 1389 16:33
آخیش بالاخره اینترنت گیر اوردم...اونم کجا...!!!تو سایت دانشگاه تهران.انقد حال میده...سرعت داره خر . بگذریم......... دلم تنگ شده برا مدرسه عین خر. ولی از طرفی هم باید درس بخونیم عین خر. غمت نباشه...میخونیم عین خر. argument: 1-خر خودتی...گفتم عین خر 2-نگاااااااار.... 3-فعلا بای...دارم میرم دانلود کنم...سرعتش 4mg...
-
وب متروکه
23 شهریور 1389 03:37
ببخشید...ترو خدا نگید اینجا هم متروکه شده...یه مدتیه که منو فرید اینترنت نداریم...اگه سر نمیزنیم ببخشید
-
یادگاری ها ...
13 شهریور 1389 03:05
زیاد پیش اومده که با خانواده یا دوستامون ، گاهی اوقات هم تنهایی ، عکسایی انداختیم که به عنوانه یادگاری هایی واسمون باقی موندن ، وقتی یه نگاهی به این یادگاری ها میندازیم میفهمیم که چقدر قیافمون عوض شده ! چقدر تغییر کردیم ! وقتی دیروز آلبومه عکسایه قدیمیو میدیدم کاملا این تغییرو حس کردم ، تو این پست چند تا نمونه ی مشابه...
-
تکرار
8 شهریور 1389 23:13
وضعیت داغونه؛؛؛نه این دفعه دیگه از تریپ دپ و اینجور چیزا خبری نیست؛؛؛ولی روزا خیلی خسته کنندست؛؛؛خدارو شکر اون یه پیکسله خاموش نشد؛انقدر دست به دعا بردیمو چه شبایی که تا صبح بیدار بودیم!!!(اون دومیه راست بود)ولی تو این همه تکرار یه چیزی برام مونده؛دل تنگی؛لااقل اون یه دونه شتاب زمانو بیشتر میکنه...باعث میشه قلب من...
-
سرایط شختیه !!!
3 شهریور 1389 17:36
از قبل هیچ آمادگی ای واسه این پست نداشتم ... الان هرچی به ذهنم بیاد مینویسم ... حرفم اینه که آدم هیچ وقت نمیدونه چی پیشه رو داره و در آینده چی براش پیش میاد ... وقتی امیر اولین پست ها شو تویه این خطه فرمان مینوشت اصلا فک نمیکردم که قراره بشم نویسنده ی این وبو یه روزی چنین پستی رو اینجا بنویسم ... وقتی اون روزا بزرگ...
-
amir detect a crash
31 مرداد 1389 23:28
دیگه دارم کم میارم...خیلی امتحان شدم...میخوام برم دست خودم نیست میخوام بمونم...ولی هر چی بیشتر سر میکنم بیشتر میشکنم...دیگه نمیتونم...دیگه من داره error میده...اونی که کارش debug کردن بود...داره error میده...کم کم داره debuger اون از کار میفته...دیگه نمیتونه debug کنه...چجوری بگم...حتی داره تو کامپایل کردن خط به خط از...
-
تاپاله !!!
28 مرداد 1389 16:47
دیدی دیدینگ !!! و بالاخره ... پسته علیرضا خاکی ! این یه داستانه واقعیه که اتفاق افتاده ، تاجایی که تونستم خلاصش کردم ، اما بازم خیلی طولانیه ، اگه میخواین مارو بشناسین و با کارامون آشنا شین بخونینش ... قبل از هر چیز باید شخصیته اصلیه داستانو بهتون معرفی کنم : اکثره بازدید کننده هایه اینجا دانش آموزن ، اگرم نباشن قبلا...
-
برگشت به نقطه ی اول ...
22 مرداد 1389 18:07
این نقاشی مال قدیماست که تو کلاس جای گوش کردن به معلم کشیده بودم... اونو فراموش کردم ولی ایندفه یکی دیگه یه جور دیگه ... یه فرشته... ولی خیلی شدید تره اون احساس ... خدا ، کمکم کن ...
-
یک ماه با اسلام !
21 مرداد 1389 17:30
بعله !... باز هم یک سال گذشتو رسیدیم به ماه (مبارک) رمضان ! واقعا ماه خوبیه !... خیلی کارا توش ثواب داره ... تلویزیون فیلمایه قشنگ قشنگ میذاره (که با کلی بار آموزشی همراهه !) ... روزه هم که به سلامتی بدن کمک میکنه (از نظر علمی ثابت شده !!!) ... ولی از همه مهم تر اینه که یاد مردم میندازه که مسلمونن ... یعنی خیلیا که در...
-
وقایع الاتفاقیه
18 مرداد 1389 18:25
بازم یه پسته طولانی ... بازم اتفاقای بد ... منه بدبخت ... داستان از اون موقع شروع شد که دیدم بچه ها تو مدرسه از اینترنتو وبلاگ باهم حرف میزدن ، اون موقع فقط آریان و محمدرضا و سجاد وبلاگ داشتن ، دوسه تا از بچه ها که الان جنگاوران رو دارن هم به وب هاشون سر میزدن ، بهشون میگفتم : بابا بیکارینا ، میرین تو وبه هم دیگه نظر...
-
هلیا پر !...
15 مرداد 1389 04:04
این یه پسته طولانیه ، داستان بدترین روز زندگیمه ، اگه حوصله دارید میتونید بخونیدش ... . . . . . یکشنبه ، دهمه مرداده هشتادو نه ... صبح از خواب بیدار شدمو رفتم کلاس ، خوش گذشت ، با بچه ها کلی خندیدیم ، بعد از کلاس اومدم خونه ، اومدم تو نتو مشغوله چتو وب بازیو ... شدم ، دو سه ساعتی گذشت ، بعد از ناهار هم موبو برداشتمو...
-
هنوز زنده ام ...
14 مرداد 1389 23:16
یه چند روزی نبودم ، تقریبا بدترین هفته ی عمرمو پشت سر گذاشتم ، حالم خیلی بد بود ، هیچوقت چنین حسی نداشته بودم ، هیچوقت اونقد ضعیف نشده بودم ، حوصله ی هیچیو نداشتم ، حتی موبایلو کامپیتر ، اگه حسش بیاد مینویسم چرا اون روز بدترین روز زندگیم بود ، این پستو فقط واسه این گذاشتم که بگم نمردم ، هنوز زنده ام ...
-
friend connect
10 مرداد 1389 18:06
هدفم ازین آپ دو چیز بود: 1-اون عکسه خزه بروبکس بره صفحه ی قبل...مایه آبرو ریزیه 2-یه سرویسه تقریبا جدید گوگل به اسم google friend connect رو بهتون معرفی کنم. اولی که انجام شد...و اما دومی... Google Friend Connect به شما امکان می دهد به آسانی به وب سایت خود ویژگی های اجتماعی و قویی را اضافه کنید.این تعریفه خود...
-
تابستون/انگور
7 مرداد 1389 13:41
واقعا تابستونی مظخرفی بود.مسخره نصفشم رفت.چه برنامه ها که نریخته بودیم.میخواستم درسای دومو یه دور بخونم...چقدم خوندم.از قراره معلوم میخوایم امسالم گند بزنیم. ولش کن درسو...گور باباش ای خشک بشه نسل هر چی انگوره.دیروز خونه ی مادربزرگم بودم.تو حیاطشون یه درخت مو دارن که انداختنش رو دیوار.منم رفتم بالای درخت انگور بخورم...
-
نظرسنجی
3 مرداد 1389 14:22
پس از انتشار نسخه های اول و دوم فمیلی تری ، تصمیم به تنظیم نسخه ی سوم آن گرفتیم اما از آنجایی که برخی از آشنایان فرمودند ''خز شده است ، کافیست دیگر'' در پی آن آمدیم که این نظرسنجی را ترتیب دهیم تا از نظر شما دوستان نیز در این مورد بهره مند شویم ... سوال ِ نظرسنجی : آیا با انتشار نسخه ی سوم فمیلی تری موافقید ؟؟؟ ( شرکت...
-
۲ نکته
29 تیر 1389 22:19
من واقعا نمیدونم باید در مقابل لطف شما چی بگم. فرید جان خودت میدونی من چقد دوست دارم ولی ازت میخوام 2 تا نکته رو رعایت کنی: 1-پر رو نشی 2-شر ننویسی فرید جان واقعا منظورت از پست قبلی چی بود؟؟؟اونایی که منظور فریدو فهمیدن دستاشون بالا.اخه عزیزم مخاطب تو ازین پست یه نفر بوده.در حالی که کلی آدم از اینجا بازدید میکنن و...
-
[ بدون عنوان ]
29 تیر 1389 00:32
چی فکر میکردیم چی شد ...