وقتی داشتم این وبلاگو میزدم حس خوبی داشتم.
دقیقا فردای اون روز یعنی امروز اتفاقی که منتظرش بودم افتاد البته هنوز درحد حرف یعنی حرف زدن
ولی من خیییییییییییییلی امید دارمو یه جایی عروسی گرفتم...
ببینیم این آقا فرید چیکار میکنه. میتونه برا ما آستین بالا بزنه یا نه!!!
این داستان ادامه دارد...البته تا همینجاشم کلی داستان بوده که حوصله ی تعریف کردنشو ندارم(به کتاب لیلی و مجنون مراجعه شود)
.
.
اولین ارور رو من میدم.
امیدوارم موفق باشی و همیشه نسبت به همه ی اتفاقات دور و برت احساس خوبی داشته باشی
امیر خیلی خوبه. از شروع سجاد خیلی بهتره. البته عذر میخوام که با سجاد مقایست کردم!!! ولی یکم نا مفهوم می نویسی. درست میشه...
ایییییی.امیدوار شدم
ممنون از نظرت
سلام.آریان تو که از هر فرصتی واسه ضد من گفتن استفاده میکنی...
خوبه امیر جان.موفق باشی!!
راستی من لینکت کردم...
ممنون
لینک شدی...
این آقا فرید کیه ؟
میشه معرفیشون کنی ؟...
hamon sniper.enqadam khoshgele!ghorbonesh beram